پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید موسی عمویی : به گزارش مشرق ، همسر شهید مهدی هنری درباره آخرین دیدار خود با ایشان می گوید:
گفتم: ببین آقا مهدی! هنوز زخم گلوله ای که به کتفت خورده خوب نشده، تو را به خدا دیگه نرو.
گفت : نه، من باید برم...
از در دیگری وارد شدم و گفتم: من که راضی نیستم. دخترمان تازه پنج ماهشه. دیگه بسه. شما تکلیفت رو ادا کردی ، حالا دیگه نوبت دیگرانه.
اشکم هم چاشنی این ماجرا شد و دل مهدی شکست: گریه نکن خانم . ببین! مگه امروز شش مهر نیست؟
گفتم : چرا.
گفت: فقط یه مهلت یک ماهه به من بده . قول می دم شش آبان بیام اینجا و دیگه جبهه نرم.
قولش ، قول بود. حرفش دو تا نمی شد. این دفعه هم به قولش وفا کرد.
شش آبان 62 پیکرسردار شهید مهدی هنری روی دست مردم تشییع شد.
پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید موسی عمویی : تصویر منتشر نشده از معمار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره)
پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید موسی عموئی : شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود؛ علیرضا در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد.
شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است:
منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست، برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است.
بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم. اما نخورد.
یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که ؛ گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست.
پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه، زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم …..
دشمن نامرد ، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند.